42ماهگی سوگند جوووووووووووووووووونم.....
با سلام
ضمن قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان
بیاد همه ی شما عزیزان هستم
و برای شما و خانواده های محترمتان آرزوی سلامتی و سعادت دارم
التماس دعا
خداوند.... دخترها را آفرید
تا گلها بی نام
نمانند....
روی لباس" سوگند جوووووونم"
خورشید و ماه نشسته اند
ستاره های مهربون
منجوقای شکسته اند
تنها نشسته با دلش
تو یه اتاق کاهگلی
می دوزه روی پیرهنا
منجوقکای قلقلی
با سوزن درخت کاج
با نخ انگور می دوزه
دستای اون زخمی میشه
و خیلی بدجور می سوزه
پنبه ی ابر رو -مثل گل-
می دوزه روی پیرهنش
عطر گل و گلابی ها
می شینه روی بدنش...
***
خاتون شعر من -خودش-
لباس کهنه پوشیده
دستای چون برگ گلش
حالا دیگه چروکیده
عینک ته استکانی
روسری آبی داره
صورت رنگ پریده ای
به رنگ مهتابی داره
صبح تا غروب رو پیرهنا
گل های زیبا می کاره
تا که برای بچه هاش
نون حلالی بیاره
***
غبطه ی اون رو می خورن
خورشید و ماه "خاطره"
اون رو به هم نشون میدن
ستاره های مهربون!
سوگند جووووونم 41 ماه زندگیش تموم شده و وارد
چهل و دومین ماه(42) زندگیش شده!!!